برای تسویه دانشگاه اومدم تبریز. خونه ی خواهرم،آیلار تبریزه .اونجا میمونم تا زمانیکه کارم تموم شه.روز اول تولد خواهر زاده بود و یه جشن مختصر گرفتیم.
روز دوم هم رفتیم بازار. وقتی برگشتیم خیلی خسته بودم. صدای جر و بحث از اتاق بغلی میشنیدم. چشمامو بستم خودمو به خواب زدم.چیزی متوجه نمیشدم. صدا ها آهست فصل اول تابستان...
ما را در سایت فصل اول تابستان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : lavienrose بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 17:33